آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی" />); background-repeat:no-repeat">
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
تاریخ : پنج شنبه 22 دی 1390
بازدید : 890
نویسنده : میرمحمّـدسـیِّدمردانی

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

 

 

دستور تبعيد حضرت زينب كبرى عليهاالسّلام


به دنبال گزارش هاى تكان دهنده عمرو بن سعيد الاشراق فرماندار مدينه كه موجب ناراحتى بى نهايت يزيد شده بود با مشورت هاى پى در پى با اطرافيان بى خبر از خدا دستور داد تا فرماندار مدينه زينب را به هر جا كه تمايل دارد تبعيد كند، تا از شورشى كه پيش بينى مى شد جلوگيرى نمايند.
فرماندار كه انتظار دريافت دستور يزيد دقيقه شمارى مى كرد، با رسيدن دستور يزيد بى نهايت خوشحال شد كه از شورش داخلى جلوگيرى به عمل خواهد آورد و چند روز ديگر پست و مقامش محفوظ ماند. ولى پس از لحظاتى كه در اين دستور فكر كرد، در اين انديشه فرو رفت كه چه كسى مامور ابلاغ باشد و آيا حضرت زينب به همين سادگى مدينه را ترك مى كند يا استقامت خواهد نمود. از طرفى پس از او چه خواهد شد؟ مردم آرام مى گيرند يا عليه يزيد قيام مى كنند؟ فكرها كرد تا اين كه تصميم گرفت شخصا به زينب ابلاغ نمايد.
اگر ما را آتش بزنند!
فرماندار مدينه به حضور زينب شرفياب شده دستور يزيد بن معاويه را به عرض حضرت رسانيد. ولى با انقلاب روحى زينب مواجه شد. زينب فرمود: تو خيال مى كنى ما آنچه كه يزيد مرتكب شده است را فراموش ‍ كرده ايم ؟ شما فكر كرده ايد شكنجه هاى روحى و جسمى يزيد را از ياد برده ايم ؟
هنوز خون هايى كه بنا حق ريخته شده است در مقابل چشم ما مى جوشد و نمى دانيد كه چقدر سوزش دارد.
به خدا قسم ، اگر ما را آتش بزنند از سر قبر جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله بيرون نخواهم رفت .
زينب دختر عقيل و ديگر دختر عموها بر گرد وجود نازنين او حلقه زده ، عرض كردند: شما راست مى گويى ولى خدا خلف وعده نفرموده و زمين را به ميراث به شما داده تا هر كجا ميل داشته باشيد زندگى كنيد و به زودى خداوند از تبه كاران و ستمگران انتقام خواهد كشيد. پس بهتر است كه شهر امنى را انتخاب كنى .
كجا را انتخاب كنم ؟
حال كه من را به تبعيد تهديد كرده اند كجا بروم ؟ فرستاده فرماندار زينب را به تبعيد و ترك مدينه تهديد كرد و به او گفت : بايد از اين سرزمين بيرون بروى ولى زينب فرمود: كجا بروم ؟
گفتند: به هر كجا كه مى خواهى برو، شام يا كوفه
نه ...نه ... هرگز از شام و كوفه دل خوشى ندارم و پيش خود مى انديشيد آنجا را روشن كرده هنوز طنين سخنانش در شام و كوفه پيچيده است ، حالا كه بنا شده مدينه را ترك كند بهتر است جايى را انتخاب كند كه مردم آن نياز به بيدارى داشته باشند. ولى عمال كثيف اين حكومت چنان حقايق را واژگون كرده اند كه هر كجا روى آسمان همان رنگ است .
زينب ، بايد از اجتماع مسلمين دور باشى ...بايد به نقاط دور دست بروى ، تو مردم را عليه يزيد مى شورانى ...و اين جرم تو است . در هر صورت جايگاه خود را انتخاب كن .
تبعيد به سوى مصر
مصر آماده شو...
آماده شو تا قهرمانى را كه به سوى تو مى آيد بپذيرى ...آماده شو...زنى به سوى تو مى آيد كه در سنگينى و وقار چون كوه هاى استوار بر زمين سايه انداخته است ....
آماه شو...تا مقدم مهمان عزيزت را گرامى بدارى ...مهمانى كه يك عمر از ميزبانان روى ترش ديده است . اكنون تو او را گرامى بدار، گرامى بدار، چون خدا و رسول ، على مرتضى و فاطمه زهرا عليهاالسّلام او را گرامى داشته اند. گرامى بدار، تا براى اولين بار شايد در زندگى پر ماجرايش براى يك بار هم كه شده است آسوده بخوابد...
مهمانى گرانقدر...مهمانى كه هيبت نامش كاخ ‌ها را به هم ريخت . مهمانى كه بيان قاطع او انقلاب حسين بن على عليهاالسّلام را به تكامل رسانيد. مهمانى عالى قدر كه فريادش يزيد را لرزاند و مجلس شاهانه او را درهم كوبيد. مهمانى بت شكن كه چون اجداد گرامى اش بت هاى ساختگى را درهم شكست و بر دل هايى كه شادى و سرور مى كردند و آنها را خارجى مى دانستند پرچم ضد يزيد را نصب كرد.
مهمانى خراب كننده كاخ ‌ها كه زرق و برق ها را ناديده گرفت ، چنان اوضاع و احوال كاخ نشين ها را پريشان كرد كه گويى كاخ ‌ها بر سرشان كوبيده شد. مهمانى مدافع محرومان ، مهمانى حامى رنجبران و زحمتكشان .
زينب قهرمان موسس اسلام ...زينب پيكار جوى دلير، انديشورى شجاع مصر، آماده شو، اين كاروان حركت مى كند.

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

 

حركت كاروان به تبعيدگاه


سرانجام زينب بى گناه به جرم پاكدامنى بدون محاكمه و بدون پرونده يا با پرونده جعلى عازم تبعيد شد، مدينه را براى فرماندار آلوده و مزدوران بى غيرت و زن پرست و دنيا خوار وى گذاشت . در نظر فاطمه و على عليه السّلام تبعيد بهتر از كاخ آلوده بود و زندگى در تبعيد با پاكى نيكوتر و شرافتمندانه تر از زندگى در كاخ ‌هاى شهرى با ناپاكى بود. فرزند على مرتضى ، مدينه را براى مدت نامعلومى وداع كرد و رهسپار تبعيد شد و دور از برادر زاده دلسوخته اش بدون گناه در رديف جنايتكاران قرار گرفت .
زينب خبر دارد كه در دستگاه يزيد، جنايت كاران با اقتدار در كاخ ‌ها به سر مى برند و پاكان و نيكان به زندان و تبعيد مى روند.
زينب مى داند كه : تعيين سرنوشت مردم مسلمان بسته به هوس زنان قصر نشينى است و به ميل هوس خود عذاب مى نمايند و احسان مى كنند و به زندان و تبعيد مى فرستند و آزاد مى كنند. زينب مى داند او نيز از همان كسانى است كه هوس يك انسان آلوده و بى ايمان او را به جرم بى گناهى و روشن كردن افكار به خواب رفته به تبعيد فرستاد. زينب بلاكش فقط صبر و شكيبايى را اختيار كرده و به وعده الهى اميدوار است ، به انتظار آينده سعادتمند براى انسان ها روزگار مى گذراند.

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

 

ورود به مصر


حضرت زينب عليهاالسّلام با سكينه و فاطمه دختران برادر عزيزش حسين بن على عليه السّلام و چند تن از زنان بنى هاشم وارد مصر شدند. مسلمه بن مخلد انصارى فرماندار مصر با جماعتى به استقبال آمده بودند و آن حضرت را در دار الحمراء كه قصر خود او بود، منزل دادند.
زينب عليهاالسّلام پس از شهادت برادرش حسين عليه السّلام ديگر در يك شهر نماند، بلكه از اين شهر به آن شهر منتقل مى شد و داستان كربلا را همه جا باز گو مى كرد و در راه جق و هدايت را براى اجتماع از راه باطل و گمراهى مشخص مى نمود و سرانجام بدين وسيله مردم را با حقيقت و فلسفه شهادت برادرش آشنا مى نمود.
زينب با خاطرى افسرده به آينده در تبعيد ماوا گزيد و از فضاى وسيع و آزادى و از عمل و اراده آزاد محروم گشته ، قهرا با خود حديث نفس ها دارد: خدايا، آيا بايد اين روزگار دون پرور، كاخ نشينان مجرم را در ناز و نعمت بپروارند كه طغيان و سركشى كنند و برادران و عزيزانم را شهيد سازند؟ مرا سال ها از كنار مهر و محبت خانوادگى جدا كند و به غم فراق بگدازد و برادر زاده ستمديده ام را كه هيچ خبرى از احوال عمه اش در مصر ندارد به غصه جدايى من بسوزاند؟ بار الها! آيا با سه فرزند بى گناه فاطمه و على عليهم السّلام به دست گناهكاران به تبعيد بيفتد و چون ديگر تبعيديان صبح و شام دقيقه و ساعتى كه از او مى گذرد با ماموران خشن و تند خوى دستگاه دژخيمانه يزيد بر خورد داشته باشد.
پروردگارا! آيا بايد سرانجام گناه بر بى گناهى و ناپاكى بر پاكى چيره شود؟ در اين كار چه مصلحتى است ؟ تو خود بهتر مى دانى . زينب ، دختر على مرتضى عليه السّلام و فاطمه زهرا عليهاالسّلام با اين قبيل حديث نفس ها به انتظار آينده سعادتمندى كه ملاقات برادران و جدش و پدر و مادرش است به سر مى برد.

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

 

سوز دل


پس از واقعه جانگداز كربلا رنج مى برد و خون دل مى خورد. بيشتر باعث غم و اندوه او اين بود: پس از برادر ناظر باشد كه عمال كثيف دستگاه يزيد با احكام اسلامى بازى كنند.
تو گويى حسين عزيز زينب با همان قيافه ملكوتى و معصومش شب و روز در پيش چشمش مجسم بود و اين دختر عزيز كرده فاطمه زهرا عليهاالسّلام با صورت خيالى برادر سر و سرى داشت و زمزمه ها مى كرد، ناله هاى مى زد و اشك ها مى ريخت . حسينم ! تو آرام دل بى قرار خواهر بودى ، پس چه شد دل آرام من كه از نظرم پنهان شدى ، دل بيقرارم را بيقرار كردى ؟
ماه من ! حسين عزيزتر از جانم ، تو كه پيوسته در كلبه احزانم طلوع مى كردى و نه تنها كلبه تاريك مرا بلكه خانه دل افسرده ام را روشن مى كردى و از صفاى روح معصوم و كودكانه ات قلب و روح مرا صفا مى بخشيدى ، ديدى چگونه عمال كثيف يزيد كلبه خرابه من و دل افسرده من و روح ناتوان و قلب مجروح مرا از آن صفا و سرور و از آن نور و فروغ محروم كرد.
اى مهر درخشانم ! تو همواره در افق كاشانۀ من طلوع و غروب مى نمودى و باطلوع خود كاشانه ويرانه خواهرت و نهان خانه دل غمديده مرا بعد از شهادت مادر و پدر و برادرم روشن مى كردى . خدا لعنت كند آنهايى را كه روشنى بخش كلبه و دلم را خاموش كردند.
عزيزم ، برادرم ! حتما از دل غمزده و قلب شكسته من خبر دارى ، حتما مى دانى كه دور از تو آفاق عالم در نظرم تيره و تار گشته و قيافه زندگى در چشم من چون قيافه غول سياه و مهيب شده است .
حسين عزيزتر از جانم ، مى دانم آگاهى خواهر بلاكش تو كه شب و روز در كنارش به سر مى بردى ، محبت و عشق تو تا اعماق قلب و ريشه جانش نفوذ كرده و سراپاى وجودش را تصرف كرده . اين خواهر در فراق تو چه تلخى كشنده و تحمل ناپذيرى را در كام جان خود احساس مى كند و به صورت قطرات اشك از چشمان منتظر و مشتاقش جارى مى سازد.
نور ديده ام ، فرزندان تو مثل خواهر دل خسته ات پس از شهادتت مى سوزند و مى گذارند و اشك مى ريزند.
حسين عزيزم ، در خرابه شام شب كه مى شد دلبندان و خواهران تو غريبانه سر به بالش خاك مى نهادند و آن را از آب چشم خود گل مى كردند.
عزيزم ! غصه غربت و بى كسى و فراق ، گلوى آنان را مى فشرد، و چشمان جذاب و معصومانه آن ها را مى آزارد و خونابه دل را از ديده فرو مى ريزند.



%%%%%%%%%%%%%%%%%%



:: موضوعات مرتبط: ورود حضرت زینب (س) به مصر , ,
:: برچسب‌ها: تبعید حضرت زینب , ورود به مصر , سوز دل ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آپلود عکس و فایل رایگان و دائمیdiv>
به وبلاگ سفیر3ساله خوش آمدیداز بازدیدتان ممنون.
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمیa>
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سفیرسه ساله و آدرس safire3sale.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 729
بازدید دیروز : 1445
بازدید هفته : 2178
بازدید ماه : 2174
بازدید کل : 59710
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


”مشاهده

RSS

Powered By
loxblog.Com